بهارخواب

شعرها و نوشته های مجید شفیعی

Friday, December 10, 2004

دو شعر تازه

اذا وقعت الواقعه، اذا ٠٠٠

و مى روييد اسبى به سمت وقعت

كه عصا مى خواند در كوچه و سقا خانه خاموش بود

شهيدى از تصويرگريخت

ودخيلى باز شد به سمت

واقعه

سقاخانه آب شد

چون شمعهاى نذرى اش

اسب با دعايى شمع آجين بيرون پريد

به شكل اذا وقعت الواقعه

تشنه گان مى آمدند با شمعهاى نذرى شان

شهر با گوشهاى كبره بسته اش خوابيده بود

در صداى اذا وقعت الواقعه

حوا منم 

حوا منم

چشمه اى از قلب زمين

وپيام مردگانى را دارم

كه بى هيچ ترسى

روياى يكديگر را مرور مى كنند