بهارخواب

شعرها و نوشته های مجید شفیعی

Wednesday, March 29, 2006

امروزها

امروزهای من

دو كتاب ديگرم به نامهاي غلام بازرگان و گنج قلعه سفيد در انتشارات شباويز به چاپ رسيدند.كه با اين كتابها آمار كتابهاي چاپ شده ام در اين انتشارات به هشت كتاب رسيد

تصوير گري كتاب غلام بازرگان توسط آلن باياش نقاش وتصويرگر چيره دست فرانسوي صورت گرفت كه همچون آثار زيباي قبليش به طور فزاينده اي از
موتيفها ي شرقي استفاده شده است رنگها بافت تصاوير تركيب بنديها شيوه هاي بصري تاثير گذار و نيز تاثير پذيري از سبكهاي تصويري نقاشيهاي بيزانس وتركيب هماهنگ اين دوگونه سبكي حال وهواي روح نوازي به تصاوير بخشيده است
تصوير گري كتاب گنج قلعه سفيد توسط تصوير گر خوش ذوق وبسيار با استعداد ويدا رباني حقيقي صورت گرفت كه به زعم من در نوع خود شاهكاري محسوب مي شود. تاثير سبك تصويري مينياتورهاي مكتب هرات همراه با بكار گيري شيوه
هاي چاپ باتيک
جلوه زيبايي به نقاشيهاي كتاب داد ه است.به طوري كه مفاهيم كتاب به صورت تاثير گذارتري جلوه گر شده اند
تصاوير اين كتاب در جشنواره بولونيا برنده جوايزي گرديد و به كاتالوگ راه يافت قرار است در تاريخ هاي 22و23 مارس 2006 طي مراسمي در محل برگزاري جشنواره يعني شهر بولونياي ايتاليا از اين تصويرگر برگزيده تقدير به عمل آيد

متن خبر در سايت خبرگزاري دانش اموزي
متن خبر در سايت شوراي كتاب

اخباري جديد از كتابهايم

معرفي كتابهايم در سايت آي كتاب
معرفي كتاب زبان پهلوان سالار در خبر گزاري مهر
معرفي كتاب لطيفه هاي بهارستان در خبر گزاري مهر

در شماره كتاب ماه كودك ونوجوان بر كتاب زبان پهلوان سالار نقد حر فه اي وبسيار زيبايي از خانم حداديان به چاپ رسيده است . تغيير وتحول مديريتها در وزارت ارشاد به ماهنامه هم سرايت كرده وبسياري از مسئولين اين ماهنامه جايشان را به اشخاص ديگري داده اند از اين رو مشكلات سايت خانه كتاب افزون تراز گذشته شده است .بدين خاطر لینک به این مطلب امکان پذیر نیست اما در آینده ای نزدیک کل نقد را در پستی جداگانه درج خواهم نمود
از شعرها ونوشته های جدیدم

مقالات من پیرامون شعر در ماندگار
هیچ مطلق
سرودن همچون یک مکاشفه


نقد ونظري بر اشعار سه شاعر در قابيل


حوايي ديگر به اشعارم اضافه شد
حوا منم (20

حوا منم
كه روييده اند شاخه هاي داوودي از تنم

جرعه اي آتش
تادوباره قلم را گوارا وسرشار
در جوهر روياي تو بغلتانم
تا راه خانه را بيابي

بي صدا بخوان زبور را
بي هيچ مناسك وآيين

لحن تو در آغوش من مخفي است

وشعري ديگر

دشنه

انگار هيچ جوششي ندارد اين قلم
كه نقشي را خالكوبي كند
بر بند بند تن

از تماشا هر شامگاه وپگاه
چشم خون گرفته ودردناك
از دست وپايي كه مي زنم
من
از بي پرده شنيدن صداي پتك آهنگري
كه دشنه مي تراشد از سخنم
من
ايستاده ام در برابرت به هيات زخم
به شكل آهني كه نه دشنه بود نه قلم
ومي روبم برف هزار ان ساله را از شانه ام

و سواري برآمد از صدايي مدفون
اسب سراسيمه وزخمي ناگهان
سر بر آورد از دفترم


مسابقه شعر والس