به آرامي
به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی
اگر از خودت قدردانی نکنی
به آرامی آغاز به مردن می کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند
به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر برده عادات خود شوی
اگرهمیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی
تو به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر از شور و حرارت
از احساسات سرکش
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا می دارند
و ضربان قلبت را تندترمی کنند
دوری کنی
تو به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر هنگامیکه با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آنرا عوض نکنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی
اگر ورای رویاها نروی
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یکبار در تمام زندگیت
ورای مصلحت اندیشی بروی
امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری بکن
نگذار که به آرامی بمیری
! شادی را فراموش نکن
كتابهاي تازه من
كفشهاي بابا انتشارات گوهر دانش
گنج قلعه سفيد انتشارات شباويز تقدير شده در جشنواره بولونياي ايتاليا
غلام بازرگان انتشارات شباويز
ديلمان
قسمتي از طبيعت زيباي ديلمان كه خستگي ساعتها رانندگي را از تنم بيرون آورد ومرا در سكري فراموش نشدني فرو برد پيش از آن به جواهر ده رفتيم ميان خلسه درختان ومه اي كه سراسر جنگل را گرفته بود فرو شديم وسكوت با ما حرفها داشت يك روز پر از جنگل ودرخت ومه كه ابتداي آن از فومن بود ازقلعه رودخان
عكس تازه اي از من وشعري نه چندان تازه
يوزپلنگان جوان
پلنگهاي معتاد
عكس ماه را در جويها
چنگ مي زنند
وگربه ها، آرزوي پلنگ شدن را در مغزم
!يوزپلنگان جوان
كه در شيشه هاي الكل
... روياي صاعقه را عق مي زنيد
شب اين را گفت و قرص ماه را بلعيد وخوابيد