بهارخواب

شعرها و نوشته های مجید شفیعی

Tuesday, February 08, 2005

از خطا ها و خير وشر

از خطاها و خير وشر
آيا تجربه هاي ما مي توانند حكم قطعي بر خير يا شر بودن عملي باشند؟
و اين آيا امري، اثبات شدني است ؟ واين را اگر باور داشته باشيم كه راه رستگاري لزوما از دالان خير نمي گذرد حكم قطعي دادن عملي بيهوده است
به راستي ملاك ومعيار تشخيص يك امر اخلا قي چيست ؟ چه سنجه اي براي ميزان شدت وضعف آن تعيين شده است؟ يك امر اخلا قي درخود به هيچ وجه معنا نمي شود. در نظر گرفتن زمان ومكان وموقعيتهاي ديگر
معناي آنرا ترسيم مي نمايد
به زعم من يك عمل اخلا قي و يا غير اخلا قي در جامعه اي تعريف درستي پيدا مي كند كه انسان وحقوق انساني در چشم انداز گسترده اي كه خالي از عقده هاي ويرانگر بشري باشد، معنا شود
انسان در جامعه است، با اقتصاد رابطه اي تنگا تنگ دارد، حقوقي
برايش تعريف شده است كه بايد و بايد و بايد از آن باخبر باشد نه آنكه دشواري به دست آوردن رزق و روزي كه به مانند كشيدن آن از دهان شير است ، او را از همه اينها غافل نمايد
در جامعه اي كه هنوز برد با اقتصاد دلالي است توليد چه معنايي دارد ؟
توليد گر زيستن خود را همچون هزلي مي داند كه بر لبان زخمين زند گيش خنده آورده است
موتور سواران
وقتي در شهر موتور سواران جواني را مي بينم كه شور جواني وبالندگي شان را به همراه تمام عقده هاي روحي ورواني شان ، سر كوفتها و كمبود ها يشان در اگزوز اعصاب خورد كن موتورشان مي ريزند، و اين وسيله نقليه را به ارابه مرگ تبديل ميكنند به اين فكر مي كنم كه آنها نا خوداگاه مرگ را جستجو مي كنند وبي مهابا به سمت آن مي روند يعني گام نهادن در يك مرگ خواهي آني و آشكار
آن موتور سوار در ضمير پنهان خود به دنبال مرگ مي تازد و گاز مي دهد
روزي براي گفتگويي در باب چاپ كتاب جديدم، پيش ناشر مي رفتم خوشحال بودم كه از سوي همين انتشارات چند تايي از كتابهايم به چاپ رسيده بود
سوار براتوبوس مسير خيابان جمهوري را طي مي كردم با صحنه اي مشمئزكننده روبه رو شدم. در مسير مخصوص خط واحد، از سمت مخالف تعداد بي شماري موتور سوار با صداهاي گوشخراشي كه از اگزوز موتورشان در مي آمد با شتاب مي تاختند. اما واما در مسيري ممنوع ومخل تردد اتوبوسها، مخل رعايت شهرونداني كه هريك منتظر رسيدن به مقصدي بودند. صداي اگزوزها روي اعصاب راه مي رفت و دودش را به جا مي گذاشت. تعداد موتور سواران كه نعره كشان مي آمدند هر بار به ده الي بيست تن مي رسيد.انگار صورت شهر پر از سوسكهاي گوشتخواري شده بود كه هر بار تكه اي را مي كندند ودر دود وصدا وخشونت، له مي كردند يكي مسافر كش بود، يكي باربر، يكي دلار فروش ديگري براي مرگ مي تاخت و
اتوبوسها از تردد غير قانوني موتور سواران عبور ومرورشان شان مختل شده بود. من خود، براي رسيدن به مقصد چندين اتوبوس عوض كردم و باقي مسير را در گرمايي روان فرسا دويدم. من براي انجام امري فرهنگي واخلاقي مي رفتم، و چه كند! وآنها براي شكستن حريم قانون وچه تند . وهمه اينها علت هايي دارد كه به صورت گره هاي كوري درآمده اند .مردم مثل گوشتهاي قرباني از ميله وسط اتوبوس آويزان بودند هر يك كوه حرف بودند ولي خود خورانه سكوت كرده بودند
شهر
شهر مغشوش است، نظمش را از دست داده ومعناي خود را باخته است. شهر تنها وتنها تراكم نفوسي است كه حجمي از سراسيمه گي و اضطراب و انفجار وآشفته گي را با خود به اين سو و آن سومي برند
اخلاق در اين شهر چه معياري خواهد داشت؟
من براي انتشار كتابم مي رفتم و زمان اعصابم را سوزن سوزن مي كرد. با بدني عرق كرده و نفس نفس زنان به مقصد رسيدم از قرارم بسيار گذشته بود
در اين شهر با اين حجم گسترده از اضطراب، معناي شهروند، جامعه ودولت چيست؟ يافتن ريشه ها عزمي عظيم مي طلبد واز خردترين
تا كلان ترين مسايل اقتصادي و اجتماعي را به چالش مي طلبد. انگيزه هاو باورها در تراكم معماي خير وشرچه معنايي مي يابند؟
هنر و ادبيات
به بهانه هاي بودن مي پردازم، ادبيات وهنر كه تاريخ واقعي ازدرون اينها سر بر مي آورند تاريخ و وضع دوران را مي توان از درون اثار هنري ادبي همان دوران فهميد
مارسل دوشان
چشم انداز بعد از جنگ كه در آثار فتوريستي و دادائيستي و سرانجام سورئال نمود يافته بود، روح دوران خود را با تمام اعوجاجش نشان داد
دوراني كه جنگ سايه سنگين خود را برداشته بود، اما يخ بندان بعداز اين زمستان بسي ناگوارتر از زمستان بود
برخي هنرمندان برآن شدند تا موزه ها را ويران كنند، آثار كلاسيك راازبين ببرنند و سبك عجيب وغريبي را پايه ريزي نمايند كه به تمامي شمايلي از اعتراض بود. اعتراض بر رشد بيمارگون جرم و جنايت و ركود اقتصادي

عقده گشايي و انفجار آنهمه درد وزخم كه جنگ بر جا گذاشته بود، جنگ وستيزه اي كه قلمها را شكسته بود، بومها را پاره كرده بود و هنرمندان را به اردوگهاهاي كار اجباري كشانده بود در هنر تجلي يافت
مارسل دوشان خود، كاسه دستشويي را به عنوان شئي هنري معرفي كرد
با گرفتن نام از اشيا و گذاشتن نامهاي ناهمگون به آنها و گذاشتن آنها در مكان هايي بي ربط و برجسته گي بخشيدن به اشياء، جدا از خصيصه هاي سبك شناسي اعتراضي را دامن زد
تن مريض
تني كه آماده مرض باشد مرض بر آن نازل خواهد شد. تني كه در انتظار وقوع بلايي نا آمده بماند، به صورت ناخوداگاه براي آن آ ماده مي شود. تن وجاني كه خود را مستوجب حقيرترين و غيرانساني ترين شرايط بداند، حقارت را روز افزون مي كند و آنگاه معناي همه چيز ديگر گونه مي شود و حسهاي پنچ گانه گول مي زنند وحال همان پرسش اول، عمل اخلاقي؟ غير اخلاقي؟ خير؟ شر؟
عبيد زاكاني
درادامه از عبيد ياد مي كنم وطنزي كه آينه تمام نماي واقعيت دوران اوست توصيه هاي او، خلاف آمد عاد تند. بيان او كه به شلاق طنز مسلح است، از كجا ريشه مي گيرد وادراك ديگر گون او از خيرو شر
حكايت
دراين روزها بزرگ زاده اي خرقه اي به درويشي داد. مگر طاعنان خبر اين واقعه به سمع پدرش رساندند. به پسر دراين باب عتاب مي كرد پسر گفت: در كتابي خواندم كه هر كه بزرگي خواهد، بايد هر چه دارد ايثار كند من بدان هوس اين خرقه را ايثار كردم. پدر گفت: اي ابله غلط در لفظ ايثار كرده اي
بزرگان گفته اند كه هر كه بزرگي خواهد، بايد هر چه دارد انبار كند تا بدان عزيز باشد، نبيني كه اكنون همه بزرگان انبار داري مي كنند

واو خود در چه دوراني مي زيست كه در اين بيت اين گونه از آن ياد مي كند
جاهل فراز مسند و عالم برون در
جويد به حيله راه و به دربان نمي رسد

شعري از خودم

آرام
كهكشاني از پرسش
آرام
بر ديدگانم نشست
واين الفباي آرامي
هرگز كشف رمز نگشت