بونوئل در ستایش سادگی
شوق و آفرینش
حس می کنم خلاقیت ام دو چندان می شود و امیدوار می شوم که سینما تا .هنگامی که زندگی هست زنده می ماند
بونوئل ایده ها و موضوعاتی را بر می گزیند که در ظاهر ساده هستند ولی وقتی با تعمق به آنها نگاه کنیم عمقی عظیم در آنها کشف خواهیم کرد. و اینها میسر نشده است جز با کشف ظرفیتهایی که در سینما نامکشوف مانده است ؛ اما دامنه کشف به ساده ترین مراتب زندگی نیز رسیده است، همانها .که از دید بسیار نفرات دیده نشده یا از نظرگاه غایب مانده اند
بونوئل علاقه ای به تصویر کشیدن تصاویرِ با شکوه و خیره کننده وعظیم با سیاهی
بی شک سینماگری چون او عرصه های تازه ای را در هنر سینما گشوده است . ظرفیتهایی را کشف کرده که امیدوارمان می کند که سینما هیچگاه نخواهد مرد. از موارد وتمهای عمده ای که من در فیلم هایش دیده ام می :توانم از این ها نام ببرم
ساده گی عجیب و در عین حال پیچیدگی که او از پس این سادگی می آفریند شگفت انگیز است . درک منحصر به فرد وشگفت انگیز او از زیبایی .اساس فیلمهای او را می سازد
عدم قطعیت و شک آور ی در تمام ابنای هستی، همانهاکه در طول اعصار .به دیدۀ یقین به آنها نگریسته شده است
بسط واقعیت در وادیهای خیال ودخیل نمودن عناصر سورئال در واقعیتهای .روزمره، آنچنان که رؤیا و خواب
در خواب، غیرممکن ترین مسائل ورویدادها و غیر واقعی ترینشان پذیرفتنی جلوه گر می شوند. آن هنگام که از خواب برمی خیزیم هیچ چیز .راباور نداریم
او واقعیت را چنین به رؤیا آغشته می ک واین یکی دیگر از عرصه های شک آوری و عدم قطعیتی است که در تارو پود فیلمهایش تنیده شده است
آزاد اندیشی و غلبه عجیب او به سایر هنرها و دغدغۀ همیشگی بونوئل که همانا دین و اخلاقیات است، می خواندمان که بازنگری مجددی در هستی و .بنیانهای فکری خود بنماییم
زیبای روز با بازی بسیار قوی کاترن دونوو که به اقرار خودش بهترین .بازی عمرش می باشد
ویریدیانا
ویریدیانا که عرصه عظیم شک آوری در بنیانهای اخلاقی و دینی آن دورۀ .اسپانیاست؛ دوره سیاه فاشیسم، دوره دیکتاتوری فرانکو
درجذابیت پنهان بورژوازی به طور دقیق می توان تمهای اسایی فیلمهای او را کشف کرد: عدم قطعیت ،کشف پیچیدگی از خلال ساد ه ترین امور .زندگی و دخالت رؤیا در واقعیت . حتی در امور روزمره زندگی
فیلم داستانی بسیار ساده دارد گفته های او را در باره این فیلم از کتاب با
.آخرین نفسهایم بخوانید
به کارها و حرفهایی که تکرار می شوند علاقه غریبی دارم این بار به دنبال بهانه ای
بدین ترتیب مهمانها حدود ساعت نه یک یکی با دسته گلهایشان از راه می رسند خانم او که شام را خورده و آماده خوابیدن است با پیراهن خواب در .را برای آنها باز می کند. از این ماجرا اولین صحنه فیلم پدید آمد
حالا باید این طرح را بسط می دادیم و به روالی معقول و منطقی موقعیتهای داستانی دیگری بوجود می آوردیم تا ایده اصلی فیلم متجلی شود : چند دوست که دلشان می خواست در جایی با هم غذا بخورند اما هرگز موفق نمی شوند
پرورش این ایده کار ساده ای نبود ما پنج فیلمنامه گوناگون نوشتیم مشکل اصلی این بود
.این فیلم در سال 1972 ساخته شد ویکسال بعد برنده جایزه اسکار گردید
فیلمنامۀ ایدالی که من همیشه در نظر دارم باید شروعی کاملا ًعادی و پیش .پاافتاده داشته باشد
برای مثال گدایی در حال عبور از خیابان، می بیند که از پنجره یک ماشینِ شیک دستی بیرون می آید و ته ماندۀ سیگار برگی را به بیرون پرتاب می کند. همین که گدا برای برای برداشتن سیگار جلو می رود ماشین دیگری او را زیر می گیرد و می کشد درباره این حادثه سئوالات زیادی را می توان مطرح کرد: چرا سیگار توجه گدا را جلب کرد؟ گدا در آن لحظه در خیابان چه می کرد؟ چرا مرد راننده درست در همان زمان سیگار را به بیرون ؟پرتاب کرد
هر پاسخی به این پرسشها خود پرسشهای بیشتر بر می انگیزد ما به تقاطعهای بیش ا زپیش گیج کننده ای می رسیم که به نوبه خود به تقاطعهای پیچیده تری می رسد. به شبکه جادوئی تو در توئی گام می گذاریم که به هر حال ناچاریم راهی در آن بجوییم بدین ترتیب با دنبال کردن علتهای ظاهری ِ امور که در حقیقت، چیزی جز رشته ای متناوب و بی کران از تصادفات نیستند، می توانیم در زمان هرچه دورتر برویم و به نحو سرگیجه آوری از گردونۀ تاریخ عبور کنیم؛ همۀ تمدنهای بشری را بی وقفه پشت سر بگذاریم و به اولین علائم حیات برسیم . سراسر دنیا را راز فرا گرفته است
پس می توانیم بسیار ایده هارا از ساده ترین امورواتفاقات ریز و درشت زندگی بیابیم. هیچ دلیلی ندارد که به تمامی ِپرسشها پاسخ دهیم. یافتن پرسش و کشفی که از دقیق شدن به هستی عاید ما می شود؛ خودِ مقصد .می تواند باشد
هنوز
چراغ روشن شد
پریدی
و
پرهایت
سئوالهایی شدند
بر
تمام نیمکتها ومیزها
تاریک که
می چکیدی
بر دیروز
امتدادِ باد، راز بود
که
نسرین آبستن شد
و ما
که دست می کشیدیم بر گونه های نوزادش
.می پژمرد
همواره لباس زنبورها عطر نسرین است
وپیراهنم بی سکر چراغ
.از پرنده و نسرین وشیدایی زنبور آکنده می شود
روشن می شوم در زلالی بالهایت
و
نیمکتها ومیزهای تاریک را می جویم